گذشت کردن دو حالت داره
یا اونقدر دوستش داری که از اشتباهش می گذری
یا اونقدر از چشمت میفته که از خودش و اشتباهش
باهم می گذری...!
دوستت دارم
بـہ اندازہ تمام قلبم ...
آن قدر ڪـہ دیگر جایے براے
هیچ احساسے باقے نماندہ است…
؋ـقط عشق است و دوست داشتن…
؋ـقط تویے و تویے و تو …
شلوغم
آنقدر،
که خودم را در شلوغی گُم کرده ام
تنها تو می توانی نجاتم دهی
تنها تو
تنها تو می توانی در شلوغی پیدایم کنی
دستم را بگیری
و از خودم بیرون بکشی...
#محسن_بیدوازی
برایم نخند ..!!
جنبـہ ندارم..
عاشقت میشوم...
میگذارے میروے ، من میمانم ..
و شعرهایے ڪـہ هیچ وقت بـہ دستت نمیرسد ...
خیالم را دوست دارم
تو هر روز از آنجا عبور میکنی
دستم را گرفته ای
و با آن خنده های همیشگی
و چشمان پر از حرفت
مرا غرق در خودت میکنی
یادت نرود هر روز به خیالم سر بزنی
که من با خیالم زنده ام....
یه وقت هایی دلت می خواد یه پرانتز باز کنی؛
کسی که دوسش داری رو بذاری توش
بعد پرانتزو ببندی…
که مبادا دست احدالناسی بهش برسه!
به چه مانند کنم موی پریشانِ تو را؟
به دل ِتیره ی شب؟
به یکی هاله ی درد؟
یا به یک ابر سیاه
که پریشان شده و ریخته بر چهره ی ماه.
به چه مانند کنم حالت چشمان تو را
به غزل های نوازشگر ِ حافظ در شب؟