وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

گذشت کردن دو حالت داره

گذشت کردن دو حالت داره
یا اونقدر دوستش داری که از اشتباهش می گذری
یا اونقدر از چشمت میفته که از خودش و اشتباهش
باهم می گذری...!

به احمقانه ترین شکل ممکن

به احمقانه ترین شکل ممکن
دلتنگ کسی هستم
که هیچ خیابانی را با او قدم نزده ام!
اما او در تمام خاطرات من
راه میرود...

مراقب باش

قبل از اینکه عاشقم شوی

مراخوب نگاه کن

مبادا چیزی از قلم بیافتد که بعدها به چشمت بیایدو تنهایم بگذاری

این دل من شیشه ایست

شکستنی است

دقت کن

مراقب باش

در پشت غزلهاے من اے یار کسـے نیست

در پشت غزلهاے من اے یار کسـے نیست
خوابند همه خفته بیدار کسـے نیست

در خانه تاریکتر از زندگـے من
جز سایه تنهائـے و دیوار کسـے نیست

آن کس که به دنیاے غزل بدرقه مان کرد
رفته است وبا رفتنش انگار کسـے نیست

گر آمدن و رفتن او حادثه بوده است
پس منتظر لحظه دیدار کسـے نیست

ما جزء غزلهاے غریبانه خویشیم
ما را نفسـے در پـے تکرار کسـے نیست

هنگام سفر دست خداوند سپردیم
جز او که در این کوچه و بازار کسـے نیست

رفتـے و پس از رفتنت اے یار در این شهر
انگار کسـے هست وانگار کسـے نیست

بـہ اندازہ تمام قلبم ...


دوستت دارم
بـہ اندازہ تمام قلبم ...
آن قدر ڪـہ دیگر جایے براے
هیچ احساسے باقے نماندہ است…
؋ـقط عشق است و دوست داشتن…
؋ـقط تویے و تویے و تو …

نفسم بند نفسهای کسی هست که نیست

نفسم بند نفسهای کسی هست که نیست

بی گمان در دل من جای کسی هست که نیست

غرق رویای خودش پشت همین پنجره ها

شاعری محو تماشای کسی هست که نیست

در خیالم وسط شعر کسی هست که هست

شعر آبستن رویای کسی هست که نیست

کوچه در کوچه به دستان تو عادت میکرد

شهری از خاطره منهای کسی هست که نیست

مثل هر روز نشستم سر میزی که فقط

خستگی های من و چای کسی هست که نیست

زیر باران دو نفر,کوچه،به هم خیره شدن

مرگ این خاطره ها پای کسی هست که نیست

خودم را در شلوغی گُم کرده ام


شلوغم
آنقدر،
که خودم را در شلوغی گُم کرده ام
تنها تو می توانی نجاتم دهی
تنها تو
تنها تو می توانی در شلوغی پیدایم کنی
دستم را بگیری
و از خودم بیرون بکشی...

#محسن_بیدوازی

خیالم را دوست دارم

خیالم را دوست دارم
تو هر روز از آنجا عبور میکنی
دستم را گرفته ای
و با آن خنده های همیشگی
و چشمان پر از حرفت
مرا غرق در خودت میکنی
یادت نرود هر روز به خیالم سر بزنی
که من با خیالم زنده ام....

به چه مانند کنم موی پریشانِ تو را؟

به چه مانند کنم موی پریشانِ تو را؟
به دل ِتیره ی شب؟
به یکی هاله ی درد؟
یا به یک ابر سیاه
که پریشان شده و ریخته بر چهره ی ماه.
به چه مانند کنم حالت چشمان تو را
به غزل های نوازشگر ِ حافظ در شب؟

گاهی یڪی میشه ٺمام زندگیٺ

گاهی
یڪی میشه ٺمام زندگیٺ
ٺمام هسٺیٺ
ٺمام جونٺ
میدونی ڪه
شاید هیچوقٺ بهش نرسی

ولی همینڪه
فڪرٺ بهش
آرومٺ میڪنه
بهتریڹ حس دنیاس

مثل بودڹ ٺـــــو
برای من