وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

"هیچوقت" رابطـہ ها و آدم هایے ڪـہ

"هیچوقت" رابطـہ ها و آدم هایے ڪـہ
پاے ماندن ندارند را ؛ دوست نداشتم؛
آدم هایے ڪـہ بودنشان با نبودنشان ؋ـرقے ندارد؛
آنهایے ڪـہ جنسِ علاقهِ شان مشخص نیست
ثباتے ندارند؛همیشـہ در حالِ ر؋ـت و آمد هستند؛
حس و حالِ طر؋ـِ مقابل برایشان ارزشے ندارد؛
آن هایے ڪـہ ؋ـقط بـہ ؋ـڪر خود هستند...
احساسِ آدم ها را درڪ نمے ڪنند ؛
گاهے ؋ـڪر میڪنم شاید قلبے ندارند
ڪـہ این همـہ بے رحم هستند؛
ڪـہ مے آیند وابستـہ میڪنند
خاطرہ و رویا مے سازند
و بعد با خیالِ راحت ، بار و بندیل مے بندند؛
عزم ر؋ـتن میڪنند ؛ و میروند...
آدم هایے ڪـہ نقابِ
یڪ رنگے میزنند تا رنگِ مان ڪنند؛
ڪلمات را بـہ بازے میگیرند
تا جان ڪندنِ مان را بعدِ ر؋ـتنشان ببینند...
ڪاش میشد؛
آدم هاے این چنین را تشخیص داد ؛
تا این همـہ خودمان را "خرجشان" نڪنیم ...

گاهی دلــت نــمیخواهــد

گاهی دلــت نــمیخواهــد

دیــروز را به یاد بــیاوری

انگــیزه ای بــرای فــردا هـم نــداری . . .!!!

و حال هــم که

گاهی فــقــط دلــت میخواهــد

زانوهایــت را تــنگ در آغوش بــگیری

وگوشــه ای از گوشــه تــرین گوشه ای که می شــناسی

بـنـشینی و فـقـط نــگاه کـنی . . .!!!

گاهی دلگــیری

شایــد از خودت ....!!!

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی
تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس از یک جستجوی نقره ایی در کوچه های آبی احساس
تو را دربین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم
و در تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی:
دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم!
همین بود آخرین حرفت!
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
حریم چشم هایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
نمیدانم چرا رفتی؟!
شاید خطا کردم...

قرار بود همیشه و همه جا همراه هم باشیم

قرار بود همیشه و همه جا همراه هم باشیم! بودم، نبودی...

قرار بود دلواپس دلواپسی های هم باشیم! شدم، نشدی...

قرار بود هر جا نیاز به یک سنگ صبور داشتیم کنار هم باشیم! بودم،

نبودی...

قرار بود دلتنگیهامونو فقط به همدیگه بگیم! گفتم، نگفتی...

قرار بود نگاه عاشقونمون فقط مال خودمون باشه! من بودم، تو نبودی...

قراربود دستامون گرمای هیچ دستی رو حس نکنه! حس نکردم، حس

کردی...
قرار بود مهربونی هامون دائمی باشه! بودم، نبودی...

قرار بود زیر بارون فقط منو تو باشیم! بودم، تو با دیگری بودی...

قرار بود تا آخر این دنیا منو تو با هم باشیم! هنوز هستم، از اولش

نبودی...

قرار بود...

دلــتــنــگــی . . . ؟ حــاضــر

 دلــتــنــگــی . . . ؟ حــاضــر √

غــــم . . . ؟ حــاضــر √

درد . . . ؟ حــاضــر √

تنهایی . . . ؟ حــاضــر √

عــشــق . . . ؟غایب

بلنـــــــــدتر میخوانـــــــــم ، عشــــــــــق . . . ؟ غایب

باز هـــــــم نیامــــــــده ؟ ؟ ؟ ! ! !

غیبـــــــــت هایــــــش از حـــــــــد مجاز چنـــــــــدیست کــه گذشتـــــــــه ،

اخــــــــــراجش میــــــــــــــکنم.هم خودش وهم خاطراتش را …