وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

ﺩﻭﺳـﺘﻢ ﻧﺪﺍﺷـﺘـﯽ ؟؟؟

✘ﺩﻭﺳـﺘﻢ ﻧﺪﺍﺷـﺘـﯽ ؟؟؟
✔️ﻗﺒﻮڵ
✘ﺍﺯﻡ ﻣﺘﻨـﻔــﺮ ﺑـﻮﺩﯼ ؟؟
✔️ﺍﯾـﻨـﻢ ﻗﺒﻮڵ
✘ﯾڪﯽ ﺩﯾﮕـہ ﺭو ﺩﻭﺳـﺖ ﺩﺍﺷـﺘﯽ ؟؟
✔️ﺑـﺎﺯﻡ ﻗﺒﻮڵ ....
فقط یہ سوال ݪ. . .
⇜ـ چـﺮﺍ کـﺎﺭﯼ کـردی کـہ ﻓڪﺮ ڪـﻨــﻢ ﺩﻭﺳــــﺘﻢ  داری؟⇝

عاقبت روزے مزارسرد من،

عاقبت روزے مزارسرد من،

معدن رنجے برایت مےشود،

عکس من باآخرین لبخند محو،

شاھد شب گریہ ھایت مےشود،

مےگذارے سربہ روے قبر من ،

سنگ قبرم مےشوددنیاے تو،

یادمن مےماند  وفرداے تو......

میزنم سازی بیا، امشب به سازم ساز کن

میزنم سازی بیا، امشب به سازم ساز کن
دلبری کن از من و امشب برایم ناز کن

مانده ام پشت در دروازه چشمان تو
رحم کن امشب بیا در را برویم باز کن

من به شوق توبه پرواز آمدم در آسمان
بال بگشا سوی من امشب تو هم پرواز کن

حرف دل بسیار باشد با تو هم صحبت شوم
سر بروی شانه ام بگذار و عشق اغاز کن

میشوم شیرین تو فرهاد من باشی اگر
لب بروی لب گذار و بوسه را احساس کن


دست در دستان هم در زیر باران هم قدم
باصدای دلنشین در گوش من اعجاز کن

من پر از دردم بیا ،یک ذره دلداری بده

من پر از دردم بیا ،یک ذره دلداری بده
فصل پایانی به این دوری اجباری بده

لحظه های من اسیر غم شده یک دم بیا
رنگ و بویی تازه به ساعات تکراری بده

بیت بیت شعرهایم را نگاهت آفرید
با نگاهی شاعرم کن باز هم یاری بده

بی تو هردم اشک بر چشمان من مهمان شود
باز آ ،من را نجات از این همه زاری بده

خسته ام از فاصله،دیگر زپا افتاده ام
ناتوانم کرده ای ،قول پرستاری بده

باز هم رؤیاست با تو گفتگو گر می کنم
بارالها فرصتی در وقت بیداری بده

آدمی که نصفه نیمه می آید

آدمی که نصفه نیمه می آید
مسافری ست که قرار است برود
من از صدای پایش می فهمم
و لحن وارفته دوستت دارم گفتنش

چمدانی که به یک بهانه بسته میشود
با هزاران بوسه باز نخواهد شد
 
چشم باز می کنی و می بینی از ستونی که به آن تکیه دادی آجری مانده و گرد و غباری

گاهی رها کردن معجزه ای ست دیر هنگام
فریب خورده دلتنگی های گاه و بیگاه

مهمانپذیر بین راه نباش ,
مقصد باش...

ﺭﺍﺳﺖ ﺑﮕﻮ !

ﺭﺍﺳﺖ ﺑﮕﻮ !
کجای ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯼ
ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ
ﺑﻪ ضیافت عشق
ﻣﯽ ﮐﺸﺎﻧﯽ ﺍَﻡ ؟
ﺑﺒﯿﻦ !
ﺗﻤﺎﻡِ ﻧﻮﺷﺘﻨﻢ
ﺟُﺴﺖ ﻭ ﺟﻮﯼِ ﺑﯽ ﭘﺮﻭﺍﯼِ
ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎﯾﯽ ست
ﮐﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻭﺍﺭ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺖ ﺭﺍ
اعتراف ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ . . . !

سادگیم را... .

سادگیم را... .
یکرنگیم را...
به پای حماقتم نگذار...
انتخاب کرده ام که ساده باشم و دیگران را دور نزنم...
وگرنه دروغ گفتن وبد بودن و آزار و فریب دیگران آسان ترین کار دنیاست...
بلد بودن نمیخواهد...
دوره دوره ی گرگهاست.....
مهربان که باشی. می پندارند دشمنی!
گرگ که باشی. خیالشان راحت
می شود از خودشانی!
ما تاوان "گرگ نبودنمان" را
می دهیم...

وقتی دلم برایِ تو بی تـــــــاب میشود

وقتی دلم برایِ تو بی تـــــــاب میشود

چشمم برایِ دیدنت مشتــــــاق میشود

آنقدر شـــــرم دارم که عشقم به تو

پشتِ ردیف و قافیه پنهان میشود

زیبای  من"تو نیمه ای از وجودمی

با توست که غزلِ من ناب میشود

با تو ستاره میچکد از شعر هایِ من

بی تو ردیف و قافیه کمیاب میشود 

من که از عشقت وفا میخواستم

من که از عشقت وفا میخواستم

در دلت یک ذره جا میخواستم

چون غریبی ساده و بی ادعا

مثل تو یک آشنا میخواستم

آمدی اما به وقت رفتنت

ماندنت را از خدا میخواستم

من دعا کردم بمانی بیشتر

از تو هم من یک دعا میخواستم

من برای اشک هایم بعد تو

قدر یک دریاچه جا میخواستم...

بعضـی حرفـا هست که "پـســت" نمیشــن . . .

بعضـی حرفـا هست که "پـســت" نمیشــن . . .


بلکــه "بغـــض" میشن . . .

بـرای فـرامـوشـی تـو

بـرای فـرامـوشـی تـو
هـیـچ راهـی
وجـود نـدارد . .
خـودم را
بـه هـر راهـی کـه مـی زنـم
روزی بـا تـو رفـتـه بـودم . .

دلـت”بـه راه” نیسـت !!

گـاهـی …
دلـت”بـه راه” نیسـت !!
ولـی سـر بـه راهـی …
خـودت را میـزنـی بـه “آن راه” و میـروی …
و همـه ،
چـه خـوش بـاورانـه
فکـر میکننـد … کـه تــــو … “روبـراهـی”….!

خدا ڪند یه اتفاق خــوب بیافتد وســـط زنـــدگیمان

خدا ڪند یه اتفاق خــوب بیافتد وســـط زنـــدگیمان

اری هـــــمینجا!!!!

وسط بی حـــوصلگی هــــاے روزانه مان....

نگــــرانی های شـــــبانه مان....

وســــط زخــــمهای دلــــمان....

انــــجا که زنــــدگی را هیـــچوقت زنــــدگی نڪردیمـ

یڪ اتــــفاق خوب بیافــــتد!¡

انقـــــدر خــوب.....

ڪه خاطرات ســــالها جنــــگیدن وخــــواستن ونـــرسیدن از یادمــــان برود

انــــگونه ڪه یڪ اتـــــفاق خوب هــــمین الان هــــمین ســـــاعت
هــــمین حــــالا.......

از پــــشت ڪوهاے صــــبرمان طلوع ڪند

طـــــلوعی ڪه غـــــروبش

غــــروب همه ی غـــــصه هایمان بــــاشد

بــــــراے همـــــیشه...

️الہے آمـــــین️  ❤️

ﻣــــﺮﺍڪہ ﻣﮯﺷﻨﺎﺳﮯ ؟!

ﻣــــﺮﺍڪہ ﻣﮯﺷﻨﺎﺳﮯ ؟!
ﺧﻮﺩﻣﻢ ....

ﮐﺴﮯ ﺷﺒﻴــﻪ ﻫﻴـــﭽڪﺲ .....
ﮐﻤﮯ ﮐﻪ ﻻﺑﻪ ﻻﮮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﻳﻢ ﺑﮕﺮﺩﮮ !

ﭘﻴﺪﺍﻳﻢ ﻣﮯﮐﻨﮯ .....
ﺷﺒــﻴﻪ ﭘﺴــــــــــﺖ ﻫﺎﻳﻢ ﻫﺴﺘـﻢ ...

ﻏﻤﮕﻴﻦ ......ﻣﻬﺮﺑﺎڹ .....ﺻﺒﻮﺭ .... ﮐﻤﮯﻫﻢ ﺑﻬـﺎﻧﻪ ﮔﻴـﺮ .....

ﺍﮔـﺮﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍﺑﻴﺎبی
ﻣﻨﻢ ﻫﻤـﺎﻥ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﺍﻡ ....
ﺷﺒﻴﻪ ﺑـــﺎﺭﺍﻥ ﭘﺎییزﮮ ...

ﺍﺯﺷﻠﻮﻏــﮯﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ...
ﻭ ﺑﻪ ﺗﻨﻬــﺎﻳﮯ ﻧﺰﺩﻳـﮏ ...
دلتنگی ام را جار نمےزنم ....
ناراحتے ام را نشان نمےدهم ...

♥️دلم ♥️کہ مےشکند !
شاید سڪوٺ ڪنم ،

اما از درون طوفانے مےشوم !

بہ جاے شڪسٺن شیشہ و فریاد زدن
فقط بغض مےڪــــــــــنم و......... !!!

کنارم که هستی

کنارم که هستی
زمان هم مثل من دستپاچه میشود
عقربه ها دوتا یکی میپرند
اما همین که میروی…
تاوان دستپاچگی های ساعت را هم من باید بدهم
جانم را میگیرند ثانیه های
بی تو……

برای شادی روح تمامه گذشتگان فاتحه بخوانید

آیا خیرات و صدقات افراد، تأثیری بر وضعیت میّت در قبر دارد؟
پاسخ :

بلی، آن چه که مسلم است انسان بعد از مرگ دست خودش از عمل کوتاه می شود و با اعمالی که از پیش فرستاده چه نیک و چه بد مأنوس و همدم است. ولی با توجه به روایات متعدّدی که از معصومین نقل شده است در می یابیم که اعمال نیکی که به نیّت مرده انجام می گیرد سبب نجات و رهایی او از عذابها و فشارهای قبر است و حتی سبب رهایی او از عذاب آخرت. و بالاتر اینکه خود مردگان از فرزندان و خویشان خود انتظار دارند که به فکر آنها بوده و برایشان صدقات و خیراتی بدهند. چنانچه از لبّ اللباب قطب راوندی مروی است که مردگان در هر شب جمعه می آیند و فریاد می کنند ای اهل من، ای فرزندان من، ای خویشان من، به ما مهربانی کنید، ما را به خاطر بیاورید، ما را فراموش نکنید، بر ما و غربت ما رحم کنید، بدرستیکه ما در زندان تنگی و اندوه و زاری و غم و سختی هستیم به ما رحم کنید و بخل نکنید به دعا و صدقه و شاید خدا به ما رحم کند

ﺑﺎ ﭼﺸﻢﻫﺎﯾﺖ ﺣﺮﻑ ﺩﺍﺭﻡ

ﺑﺎ ﭼﺸﻢﻫﺎﯾﺖ ﺣﺮﻑ ﺩﺍﺭﻡ
ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﮕﻮﯾﻢ
ﺍﺯ ﺑﻬﺎﺭ
ﺍﺯ ﺑﻐﺾﻫﺎﯼ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ
ﺍﺯ ﻧﺎﻣﻪﻫﺎﯼ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ
ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﯽﺟﻮﺍﺏ ﻣﺎﻧﺪ
ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯽﮐﻨﯽ ؟ !
ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ
ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﺕ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﺑﻮﺩ
ﺍﻣﺎ
ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺁﻏﻮﺷﺖ
ﺭﻫﺎﯾﻢ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ
ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﯽ
ﻋﺸﻖ ﺑﺰﺭﮒﺗﺮﯾﻦ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﺳﺖ

گاهی ادای رفتن در می آوری !

گاهی ادای رفتن در می آوری !

فقط خودت میدانی که
چمدانت خالیست و
 پایت نای رفتن و
دلت قصد کندن ندارد ..

ادای رفتن در می آوری
بلکه دستی
از آستین درآید و
دودستی بازویت را بچسبد و
چشمی اشک آلود
زل بزند توی چشمانت و
بگوید ...

بمان !

و
تو چقدر به شنیدنش محتاجی ...

گاهی ادای رفتنی ها را در می آوری
بلکه به خودت
ثابت کنی
کسی خواهان ماندنت هست هنوز
و
وای از وقتی که نباشد کسی ...

با چمدان خالی..... و
پای بی اراده .....و
دل جامانده......

کجا میشود رفت ؟

وقتے قلبے را عاشـــــق کردے!

وقتے قلبے  را عاشـــــق کردے!
وقتے  وجودے را وابستــــه کردے
وقتے  نفس هــاے یکـــــ نفــــر را به نـــام خودتــــ زدے!
وقتے جــان کسے را به نفس هاے خودت گره زدے
وقتے احساسے را در کسے روشن کردے
وقتے  قلب کسے را صاحب شدے
وقتے گفتے؛ ازجونــــم؛ بیشتر دوســـ ش دارے
فقط...
امانت دار خوبے  باش
تنـــهایـــش نگـــــذار
ترکش نکـــــن
به او خیانتــــــ نکــــن
اگر بروے ...اگر ترکش کنے  چه با خداحافظے  چه بے  خداحافظے  او میمیــــــرد ..!!