دارد
همه چیز
آن که تو را داشته باشد
شـــب زِ نـــور ماه
روی خویش را بیند سپید
من شبم تو مـــاه من
بر آسمان بی من مرو
داشتنت باید...............
مزه ی توت فرنگی بدهد
یا انار گلپر زده
یا آش رشته مادر بزرگ تو غروب های جمعه
داشتنت باید بوی یاس رازقی بدهد
یا بوی خاک باران خورده
نمیدانم.......................
ما که نداشتیم.............!!
اما داشتنت باید چیز «قشنگی» باشد
یادت بماند...
دوست داشتن
به جانِ آدم سنجاق می شود!
آن را برایِ کسی که
تــو را نمیفهمد،
حیف نکن...
آدم یک جان که بیشتر ندارد...!
تو مے تونے بهم بگے بذارش ڪنار
اما نمے تونے بگے دوستش نداشتـہ باش
حتے نمے تونے بپرسے با وجود همـہ بدیایے ڪـہ ڪرد چرا باز دوستش دارم؟
مے دونے این دوتا هیچ ربطے بـہ هم ندارن
شبیـہ دلے ڪـہ شڪستـہ اس اما تنگ،
شبیـہ خاطرہ اے ڪـہ تلخـہ اما عزیز،
شبیـہ رویایے ڪـہ ڪوتاهـہ اما شیرین
دوست داشتن همینـہ
یـہ حس سادہ و بے دلیلـہ
از عشقاے بزرگ حر؋ نمیزنم
از یـہ حس ناخودآگاه، یـہ هیجان شیرین میگم !
شاید بگے یـہ روز تموم میشـہ
آرہ شاید
ولے تا اون روز نمے تونے بگے
دوستش نداشتـہ باش :)
آدم باید جوری دوستت دارم بگوید
که گره ی ماندنش
با دندانِ هیچ رفتنی
باز نشود ...
اگر می دانم عشق چیست،
دلیلش تویی...
از «شب»
با رمز خیال تو
گذر باید کرد..
بگذار
دلتنگے هایم را
بگذارم
در گلدان بزرگ اندوہ
بگذار اشڪهایم را
بـہ پایش بریزم
شاید
جوانـہ ے ڪوچڪ یادم
در یادش بروید
و بگوید دلتنگم نمے آیے ؟
من عاشقه توام
روزای سخت من بی تو نمیگذره
با تو اگرچه دور با تو اگرچه دیر
از بی تو بهتره ...
با تمام نداشتـه هایم
دوستـت دارم
و این آغاز خودخواهـی من است
#تـو را فقط برای خودم میخواهـم
تنها
برنا مه ای که تکرارش
آرزوی هر روز من است
پخش زنده ی
نگاه توست…