وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

دو قدم مانده به خندیدن برگ

دو قدم مانده به خندیدن برگ
یک نفس مانده به ذوق گل سرخ
چشم در چشم بهاری دیگر

یک سبد عاطفه دارم
همه ارزانی تان
نوروزتان پیشاپیش مبارک

خیالم را دوست دارم

خیالم را دوست دارم
تو هر روز از آنجا عبور میکنی
دستم را گرفته ای
و با آن خنده های همیشگی
و چشمان پر از حرفت
مرا غرق در خودت میکنی
یادت نرود هر روز به خیالم سر بزنی
که من با خیالم زنده ام....

رفت و بعد از رفتنش آن شب چه بارانی گرفت

رفت و بعد از رفتنش آن شب چه بارانی گرفت
بوته ی یاس کنار نرده ها جانی گرفت

خواستم باران که بند آمد بدنبالش روم
باد و باران بس نبود انگار، طوفانی گرفت

لحظه ای با شمعدانی ها مدارا کرد و رفت
از من بی دین و ایمان، دین و ایمانی گرفت

رفتنش درد بزرگی بود و پشتم را شکست
از دو چشم عاشقم اشک فراوانی گرفت

خسته و تنها رهایم کرد با رنج و عذاب
جان من را جان جانانم به آسانی گرفت

عاقبت هرگز نفهمیدم گناه من چه بود
از من نفرین شده امّا چه تاوانی گرفت

یک روز پراز آرامش

یک روز پراز آرامش
یک دل شادو بی غصه
یک زندگی آروم
وعاشقانه
ویک دعای خیر از
ته دل!
نصیب لحظه هاتون
روزتون شاد
 وپراز
یهویی های قشنگ

دلم ز هر چه

دلم
ز
هر
چه
به غیر از تو بود
خالی ماند
                      
دراین سرا تو بمان ای که ماندگار تویی

اگر یک شب کنارش با دل آرام ننشینم

اگر یک شب کنارش با دل آرام ننشینم
مسکن های عالم هم نخواهند داد تسکینم
به چشمان ضعیفم عاشقی خاصیتی داده است
که آنچه دیگران در او نمی بینند می بینم
نمی فهمند جز در تنگ ماهی های اقیانوس
که دور از چشم هایش من چرا اینقدر غمگینم
تو مثل دشتی از گل های حسرت مهربان هستی
کنار چشمه هایت عصرها بابونه می چینم
چه عصری می شود نان و پنیر و سبزی کوهی
من و تو ، عطر چایی ، بعد ......... بالینم
نمی خواهم به یادت باشم اما باز ... اما باز
نگاه آرزو مندم ... سر از خواب سنگینم