ﻫﺮ ﺁﺩمی ﮐﻪ ﻣﯿﺮﻭﺩ…
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ
ﯾﮏ جایی
به ﯾﮏ ﻫﻮﺍﯾﯽ
ﺑﺮمبگردد!
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﻫﺴﺖ
ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺧﺎﻃﺮﻩ!
نبود
پیدا شـد
آشنا شـــد
دوست شـــد
مهر شـــــــــــــد
گرم شــــــــــــــــــد
عشق شــــــــــــــــــــــــد
یار شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تار شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
بد شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
رد شـــــــــــــــــــــــــــــــــــد
سرد شــــــــــــــــــــــــد
غم شــــــــــــــــــــــد
بغض شـــــــــــــد
اشک شـــــــــد
آه شــــــــــد
دور شـــــد
گم شـــــد
تمام شد.
تــــــجربه شـــــْد......
خوش به حال آسمون که هر وقت دلش بگیره بی بهونه می باره ...
به کسی توجه نمی کنه ...
از کسی خجالت نمی کشه ...
می باره و می باره و ...
اینقدر می باره تا آبی شه ...
آفتابی شه ...!!!
کاش ...
کاش می شد مثل آسمون بود ...
کاش می شد وقتی دلت گرفت اونقدر بباری تا بالاخره آفتابی شی ...
بعدش هم انگار نه انگار که بارشی بوده...
گـــاهـــــی فـــقــط مــیــخواهـــی بــــــروی ......
و از هــــمـــه دور شــــوی، خـــیــلـــی دور .....
نـــــه کـــــه کـــــم آورده بـــاشــــی، نـــه .....
مــیـخـواهـی بــروی تـا حـرمت نـگـه داری .....
تـــــا حـــــرمـــتــــت را نـــگـــه دارنـــــد ......
تـــا دلــــت بـــیـــشــــتــر از ایــنـــهـــا نــشــکــنــد .....
گــــاهـــــی تـــمـــام حـــرفـــهــــا یــــعــــنـــی :
◣ بـــــــــــــــــــرو ◢ . . . . . .
تو با قلب ویرانه من چه کردی؟
ببین عشق دیوانه من چه کردی؟!
در ابریشم عادت اسوده بودم...
تو با حال پروانه من چه کردی؟
ننوشیده از جام چشم تو مستم...
خمار است میخانه من...چه کردی؟
مگر لایق تکیه دادن نبودم؟
تو با حسرت شانه من چه کردی؟
مرا خسته کردی و خود خسته رفتی...
سفر کرده!باخانه من چه کردی؟
جهان من از گریه ات خیس باران...
تو با سقف کاشانه من چه کردی؟
خیلـی سـختـه همــه فکــر کنــنــد:
ســختــی...
سنگــی...
مغــروری..
امــا فقــط خودتـــ بدونـــی
کــه بـــا کوچـــکتـــرین تلنگـــری
میشــــکنــــی...
تو سرما بخوری
من هم می خورم !
برای دو نفر که همدیگر را دوست دارند
این یک اتفاقِ منطقی ست
نه به ویروس ها ربط دارد
نه هیچ چیزِ دیگر
کاش می شد نروی تا تک و تنها نشوم
بی تو دیوانه ترین عاشق شیدا نشوم
کاش می شد نروی یا که مرا هم ببری
تا که با چشم ترم این همه رسوا نشوم
سفرت زخم غریبی به دل من زده است
تا نیایی ز سفر من که مداوا نشوم
التماس همه دنیا بکنم برگردی
کاش می شد نروی غرق تمنا نشوم
دل من چشم به راه و نگران می پرسد:
چه شود گر نروی این همه تنها نشوم؟
ای عسل چشم خدا پشت و پناهت اما
بی تو ای کاش که من راهی فردا نشوم
نمی خواستم ناراحتت کنم ، اما
انگار کردم !
با دوست داشتن ِ زیادم
با هِی ببینمت هایم
با همیشه ببخشها و
همیشه ، دلَم برایِ تو تنگ شُده هایم .. نمی خواستم ناراحتت کنم ، اما
انگار کردم !
وقتی که با شانههایِ بالا گرفته از تو میگفتم
وقتی که نام تو را بلند میخواندم
وقتی که در همیشه ،
هر جا
تو را به نام کوچَکت صدا میکردم
نمی خواستم ناراحتت کنم
اما انگار کردم !
وقتی که آن همه تو را
خواب دیدم ... نمیخواستم
اما ...
لحظه به لحظه ی من با غم تو سپری شد
سهم من از همه چی غصه و در به دری شد
کاش یه بارم که شده حال هوای دلت عوض میشد
لحظه به لحظه ی تو خنده به گریه ی چشمامه
حقت هر چی بگی حق منم همین اشکامه
عکسای دوتایی مون مرحم قلب شکستمه همرامه
می دونی چی کشیدم ولی میگی نمی دونی
می تونی باشی تا آخرش اما نمی مونی، نمی مونی
هر چی گفتم اگه میشه نرو نشنیدی بگو حال منو فهمیدی
جوری رفتی که تمام گذشته بمیره دل خسته بهونه بگیره
دوست دارم ولی واسه ی گفتنشم دیره
باور کردم دیگه راهی نداره که باشه ولی سخته یهو تنها شی
من غم دارم درست اونقدری که خوشبختی
داره می گذره با هر سختی خوب می دونم
دیگه تا ته دنیا پریشونم
دوست داشتن
فقط گفتن "دوستت دارم" نیست
بگذار دوست داشتنت
مثل نشانی خانه ای باشد
که نه از کوچه اش معلوم است
نه از رنگ درش
و نه از پلاکش
و فقط آن را
از عطر گل های باغچه اش میشناسی.
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه، بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاد در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچه هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مساله و دوری عشق
و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست
پر میکشم از پنجره ی خواب تو تا تو
هر شب من و دیدار،در این پنجره با تو
از خستگی روز همین خواب پر از راز
کافیست مرا،ای همه خواسته ها تو
دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیم
من یکسره آتش،همه ذرات هوا تو
پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم
ای هرچه صدا،هرچه صدا،هرچه صدا-تو
آزادگی و شیفتگی مرز ندارد
حتی شده ای از خودت آزاد و رها تو
یا مرگ و یا شعبده بازان سیاست؟
دیگر نه و هرگز نه،که یا مرگ که یا تو
وقتی همه جا از غزل من سخنی هست
یعنی همه جا-تو،همه جا-تو،همه جا-تو
پاسخ بده ازاین همه مخلوق چرا من؟
تا شرح دهم،از همه ی خلق چرا تو؟
کاش یادمان بماند...!!
باشکستن دل دیگران ماخوشبخت ترنمی شویم...
کاش بدانیم ....!!!
اگردلیل اشک کسی شویم دیگربااو؛؛
طرف نیستیم.......
با خدای اوطرفیم....!!
تو که باشی !
من هستم!
خوب، روان، آرام...
تو که باشی!
لبریز میشوم...
از زندگی، شور، نشاط...
تو که باشی !
تنهاییم بی معنی ست !
یادم میرود...
شاید ندانی!!
اما!
تو که باشی!
هستی ...
و همین مرا بس!
عشق جایی می تپد که تو باشی پس باش آنجا که باید باشی
در کنار احساسی از باران ، لطافت را از برگ جدا شده از گل هم میشود فهمید
احساست را برای لحظه ای به آفتاب هم ببخش که گرمی را به تو می بخشد
احساس را باید در قابی از عقل گذاشت و عاشقانه به آن خیره شد …
ﺳَﻼﻣَﺘﻲِ ﺧﻮُﺩَﻡ☹️
ﮐﻪ ﻫَﺮ ﮐﻲ ﻣَﻨﻮ ﺩﻳﺪ
ﮔﻔﺖ ﭼِﻘَﺪ ﺳَﺮِﺵ ﺷُﻠﻮُﻏﻪ
ﻭﻟﻲ ﻓَﻘَﻂ ﺧﻮُﺩَﻡ ﻓَﻬﻤﻴﺪَﻡ ﮐﻪ ﭼِﻘَﺪ ﺗَﻨﻬﺎﻡ
ﺳﻼﻣَﺘﻲِ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻫَﻤﻴﺸﻪ ﺗﻮ ﺩِﻟِﺖ ﮔُﻔﺘﻲ
ﺍﻳﻦ ﻣَﮕﻪ ﺑﺎ ﭼَﻨﺪ ﻧَﻔَﺮ ﺩﻭُﺳﺘﻪ که هَمیشه آنلاینه؟ :)
ولی یه جمله رو از مَن یادگاری داشته باش…
هَمیشه “آنلاین تَرین ها” تَنهاترینَن