چه قدر من
دیدنت را دوست دارم
در خواب
در غروب
در همیشهی هر جا
هرجایی که...
بتوان تو را دید
صدا کرد
و از انعکاس نامت کیف کرد!
چه قدر من دیدن تـو را دوست دارم
دلتنگی یک شب هایی را
هیچ خیابانی گردن نمیگیرد
تاریکی یک شب هایی را
هیچ مهتابی روشن نمی کند
گرد و غبار یک شب هایی را
هیچ بارانی شستشو نمیدهد
و تمام این شب ها را
نبودن تو رقم میزند...
لطفاً ناگهانى رُخ بده!
غافلگیرم کن!
لحظه اى اتفاق بیفت که اصلاً فکرش را هم نکنم!
آنجا که حتى صورتت را هم از یاد برده باشم!
اصلاً
تو هر موقع هم که بیایى،
هرگذشته اى هم که داشته باشى،
با ارزشى...
درست مثلِ پیدا کردنِ پولِ مچاله شده،
بعد از سالها در جیبِ لباسم!
♥ بــه هرڪس مـیگـــویـــم “تـــــو“
بـــه خـــودش مـیگیرد
امـــانمیدانـد ڪــه
هــیـــچ ڪــس بـــراے مـن
تـــــــو
نـــمــیشـــود ♥♥♥