وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

دلتنگی یک شب هایی را


دلتنگی یک شب هایی را

هیچ خیابانی گردن نمیگیرد

تاریکی یک شب هایی را

هیچ مهتابی روشن نمی کند

گرد و غبار یک شب هایی را

هیچ بارانی شستشو نمیدهد

و تمام این شب ها را

نبودن تو رقم میزند...

هیچ کس در هیچ جـای زمین

هیچ کس در هیچ جـای زمین
بقچه ای همراهش نیست
که برایمان حال ِ خـوب بیاورد ،

هــنر این است بلد باشیم
شـاد باشیم و شادی بیافرینیم ..

همیشه افراد ساکت را

همیشه افراد ساکت را
دوست داشته ام، هیچگاه نمی فهمی
که درحال رقصیدن در رویای خود
هستند یا دارند سنگینی بار هستی را
به دوش می کشند...

خاموشم


خاموشم و
درون خودم دادمیزنم
من برسرسکوت خودفریادمیزنم

قلبم که ازگلایه
چندےشکسته است
بــرسوختگی ایــن جگـرم باد میزنم

آهنگ غم به
شانه شعرم نشسته است
اما به احترام شماشادمیزنم

غصه ی دنیا ندارم چون تو دنیایم شدی


غصه ی دنیا ندارم چون تو دنیایم شدی
حسرت فردا ندارم چون تو فردایم شدی
داده ام گلخانه ام را دست تو ای نازنین
باغبان مهربان جمله گل هایم شدی
آمدی دیگر حبیب قلب تنهایم شدی

زندگی در گذر است !


زندگی در گذر است !
آدمی رهگذر است !...
زندگی یڪ سفر است !...
آدمی همسفر است !...
آنچہ مےماند از او ...
راه و رسمِ سفر است !...
رهگذر مےگذرد !...

تو با قلب ویرانه من چه کردی؟


تو با قلب ویرانه من چه کردی؟
ببین عشق دیوانه من چه کردی؟!

در ابریشم عادت اسوده بودم...
تو با حال پروانه من چه کردی؟

ننوشیده از جام چشم تو مستم...
خمار است میخانه من...چه کردی؟

مگر لایق تکیه دادن نبودم؟
تو با حسرت شانه من چه کردی؟

مرا خسته کردی و خود خسته رفتی...
سفر کرده!باخانه من چه کردی؟

جهان من از گریه ات خیس باران...
تو با سقف کاشانه من چه کردی؟

ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ !!!...

ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ !!!...
ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺭﻡ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﺩﻭﺭﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﻭ ﺗﻮ ﮐﻨـــــــــــــﺎﺭﻡ ﺑﺎﺷﯽ

ﺁﺩﻡ ﮐﻪ "ﻏـــــﻤﮕﯿﻦ" ﻣﯽ ﺷــــﻮﺩ

ﺁﺩﻡ ﮐﻪ "ﻏـــــﻤﮕﯿﻦ" ﻣﯽ ﺷــــﻮﺩ
ﺧــــﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺟــــﺪﺍ ﻣﯽ ﮐــــﻨﺪ ﺍﺯ ﺟــــﻤﻊ
ﮐﻪ ﻣــــﺒﺎﺩﺍ ﺁﺳﯿــــــﺒﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺷـــــﯽ ﻫﺎﯼ ﺩﯾـــﮕﺮﺍﻥ ﺑﺰﻧﺪ
ﻣﻮﺭﺩ" ﻓﺮﺍﻣــــﻮﺷﯽ" ﻗﺮﺍﺭ ﻣـــﯽ ﮔـــﯿﺮﺩ
ﺗﻨﻬﺎﺗــــﺮ ﻭ ﺗــــﻨﻬﺎﺗﺮ ﻣﯽ ﺷـــﻮﺩ
ﺁﻧﭽــــﻨﺎﻥ ﺩﺭ" ﺗﻨــــــﻬﺎﯾﯽ" ﺧﻮﺩ ﻏــــﺮﻕ ﻣﯽ ﺷــــﻮﺩ
ﮐﻪ ﺩﯾﮕـــــﺮ ﺑﺎ ﻫﯿــــﭻ ﺗﻠﻨــــﮕﺮﯼ ﺑﺮ ﻧﻤــــﯽ ﺧــــﯿﺰﺩ
ﻭ ﺍﯾـــﻦ ﺁﻏــــﺎﺯ ﺗﻠﺦ ﯾﮏ" ﭘﺎﯾــــﺎﻥ" ﺍﺳـــــت...

چه زیبا میشوی وقتی چنین در باد میرقصی

چه زیبا میشوی وقتی چنین در باد میرقصی

چه زیباتر که وقتی نیستی در یاد میرقصی

 

من اینجا خشت خشتم آیه های تلخ ویرانیست

سرت خوش باد بانو که هنوز آباد میرقصی

 

تو برمیخیزی از خاکستر خاموش من روزی

و بغض سالیان کهنه را فریاد میرقصی

 

هجوم بی امان تلخکامیهای دنیا را

چه شیرین با دل درمانده فرهاد میرقصی

 

تو را از پشت دیوار ستبر درد میبینم

رها از پیله تنهاییت آزاد میرقصی

 

تماشاییترین درس دبستان منی وقتی

که بابا را چنین جان داد تا نان داد میرقصی

 

تناقض در نگاه ما همیشه حرف اول بود

من از بیداد میسوزم ، و تو بیداد میرقصی

 

 

خلیل فاطمی