وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

خاموشم


خاموشم و
درون خودم دادمیزنم
من برسرسکوت خودفریادمیزنم

قلبم که ازگلایه
چندےشکسته است
بــرسوختگی ایــن جگـرم باد میزنم

آهنگ غم به
شانه شعرم نشسته است
اما به احترام شماشادمیزنم

زمانی که شما صادقانه کسی را دوست دارید


زمانی که شما صادقانه کسی را دوست دارید ،
اشتباهاتش هرگز احساس شما را تغییر نمیدهد
چون ذهن شما عصبانی می شود
اما قلب شما هنوز او را دوست دارد...

در سرزمین خاطره ها


در سرزمین خاطره ها
آنان که خوبند
همیشه سبزند

و آنان که محبتها
و دوستیها را
بر قلبشان برافراشتند
همیشه به یاد می مانند

دوستیهاتون سبز و ماندگار

هنوز کمی عشق در من مانده است

هنوز کمی عشق در من مانده است

آنرا به کسی میدهم که دوستم داشته باشد

هنوز کمی دلتنگی در من مانده است

آنرا به کسی میدهم که دوستش داشته باشم

هنوز کمی اندوه در من مانده است

آنرا برای خود نگه میدارم …

دلتنگــی هایــــَم را زیر بغـل زده اَم

دلتنگــی هایــــَم را زیر بغـل زده اَم

نشسته اَم در انتظار ِ روز های ِ مبـادا !

سهم ِ من از تــو

همـین دلتنگـی ها ییست

که بی دعوت می آینـد

و …

خیال ِ رفتن نـدارند

مجنون ترند بعد غروب تو بیدها

مجنون ترند بعد غروب تو بیدها
خاکستری شدند تمام سپیدها


بی رنگ و بوست بی گل رویت بهارها
تو نیستی، عزاست بدون تو عیدها


مثل نسیم رد شدی و بعد رفتنت
پیغام غم شدند تمام نویدها

حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم

حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم

آخ ... تا می بینمت یک جور دیگر می شوم

با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند

یاسم و باران که می بارد معطر می شوم

در لباس آبی از من بیشتر دل می بری

آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم

آنقدر ها مرد هستم تا بمانم پای تو

می توانم مایه ی گهگاه دلگرمی شوم

میل - میل توست اما بی تو باور کن که من

در هجوم باد های سرد پرپر می شوم

همسایه ی همیشه ی ناآشنا؛سلام

 یک نامه ام، بدون شروع و بــــدون نام

امــروز هـم مطابق معمـــــول ناتمــــام

خوش کرده ام کنارتو دل وا کنم کمی

همسایه ی همیشه ی ناآشنا؛سلام

ازحال و روز خودکه بگویم،حکایتی است

بـی صفحه زندگانــی بـی روح و کم دوام

جــویای حـــال از قلــم افتاده هـــا مباش

ایام خوش خیالی و بی حالی ات،به کام!

دردی دوا نمی کنــد از متن تشــنه ام

چیزی شبیه یک دل در حــال انهــــدام

در پیشگــاه روشــن آییــنه می زنـــم

جامی به افتخــــار تو با بــاد روی بــام

باشد برای بعد اگــــر حرف دیگری است

تا قصه ای دوباره از این دست، والسلام!

کـل دنـیا را هـم کـه داشـته بـاشی...

کـل دنـیا را هـم کـه داشـته بـاشی...
بـاز هـم دلـت مـی خـواهد...
بـعضی وقـتها...
فـقط بـعضی وقـتها...
بـرای یـک لحـظه هـم کـه شـده...
هـمه ی دنـیای یـک نـفر بـاشی...

ای موج نو روییده ز دریای من به کدامین ساحل

ای موج نو روییده ز دریای من به کدامین ساحل

التماس می کنی؟

که این ساحل هرگز التماس تو را پاسخی نمی دهد

و دست نیازت را به سادگی رد می کند

قبل از تو هزاران موج سوی این ساحل روان کرده ام

دریغا حتی ماسه ای هم جواب نگرفتم

سر موج ها را آنقدر بر سنگهای ساحل کوفته ام

که دیگر نای تکان خوردن ندارند

کنون زان خروش تنها آرامشی به جا مانده

شوق وصال رفته تنها حسرت به جا مانده

گر دریا می دانست ساحل عاشقش نیست

هرگز امواجش را برای او فدا نمی کرد

و به قایقی که ساده دل دریا می سپارد بسنده

می کرد

و امواج را برای نوازش قایق می فرستاد

دیگر فدای ساحل بی احساس نمی کرد

افسوس که من دریایی تنهایم

حتی قایقی شکسته هم زما یاد نمی کند

تنهایی تنها یار من است

چه کنم گر قانع به تنهایی نباشم

روزگار به دریای دلم چنین تقدیر کرد

حسرت قایق عشق را بر من ابدی کرد