وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

خدا کند یک اتفاق خوب بیافتد وسط زندگی مان


خدا کند
یک اتفاق خوب بیافتد وسط زندگی مان
آری همین جا
وسط بی حوصلگی های روزانه مان، نگرانی های شبانه
وسط زخم های دلمان
آنجا که زندگی را هیچ وقت زندگی نکردیم
یک اتفاق خوب بیافتد
انقدر خوب که
خاطرات سالهای خواستن و نرسیدن
از یادمان برود
آنگونه که یک اتفاق خوب همین الان، همین ساعت
همین حالا از پشت کوه های صبرمان طلوع کند
طلوعی که غروبش
غروب همه ی غصه هایمان باشد
برای همیشه...

اگر می‌شد صدا را دید


اگر می‌شد صدا را دید
چه گل‌هایی... چه گل‌هایی!
که از باغ ِ صدای تو
به هر آواز می‌شد چید.
اگر می‌شد صدا را دید.

#استاد_شفیعی_کدکنی

ای سـوژه ی همیشگـــی شعـر های من

ای سـوژه ی همیشگـــی شعـر های من
گم کـــردمت میان غزل های این و آن

خشکیده‌است چشمه‌ی شعرم بدون‌تو
گل کرده است با تو غزل های دیگران

#سعید_شیروانی

لحظه بزرگی است ،

لحظه بزرگی است ،
آغاز فصل زمستان .

بارش برف و شروع زیستن آدم های دیگری بر روی زمین به نام آدم برفی .
رفتن های خورشید و بیشتر ماندن های ماه و ماه را بگو

که انگار به تلافی همان یک دقیقه بیشتر ماندن خورشید و یلدا ،
سه ماه حکم فرمایی می کند.

آغاز زمستان است .
باید جوجه های آخر پاییز را شمرد و آخر خوش شاهنامه را خواند .

وقت است پای حوصلمان را از گلیم بی حوصلگی درازتر کنیم
و سفید شویم به رسم زمستان ،

که هر سال از جوانی تا پیری ، رنگ و رویش سفید است ، سفید .
لحظه بزرگیست ، آغاز فصل زمستان .

بیابگذار خنده هایم

بیابگذار خنده هایم
بی جان نباشند دیگر
بغضهایم
بروند پیِ کارشان اصلا
ودیگر جا خوش نکنند
درمیانه گلویم
و هی یادم بیاورند
ک دلخوشی هایم
رنگ باخته اند......

تو کہ احساس مرا این

تو کہ احساس مرا این
همه باور دارے

می شود دست ازاین
فاصله هابردارے

من ازاین فاصله درحد
جنون دلگیرم

توهم انگار
ازاین فاصله ها بیزاری..

هر آشنایی تازه،

هر آشنایی تازه،

اندوهی تازه است...
نگذارید که نام شما را بدانند

و به نام بخوانندتان...

 
هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظی است...


محمدعلی بهمنی

زندگی شیرین است

زندگی شیرین است
مثل شیرینی یک روز قشنگ...

زندگی زیبایی ست
مثل زیبایی یک غنچه ی باز ...

زندگی
تک تک این ثانیه هاست ...
زندگی
چرخش این عقربه هاست ...

برون نمی رود از خاطرَم،

برون نمی رود از خاطرَم،

خیالِ وصالت

اگر چه نیست وصالی،

ولی خوشم به خیالَت...

#رهی_معیری

محبـت تـو را می پذیــرم

محبـت تـو را می پذیــرم

بی آنکـه "دغدغـه فــردا "داشـته باشـم؛

چـون می دانــم" فـــردا "

بیـش از امـروز دوسـ♡ـتت خواهـم داشــت

دست نوشتہ ام

دست نوشتہ ام
دیگر احساسم را نمےرساند…

اگر
دستم بہ تو مےرسید…
التهاب دستانم
هزار حس ناگفتہ را
ترجمہ مےڪرد…

چقــدر
حسِ رسیدڹ بہ تو را دوست دارم…

حوصله خواندن ندارم


حوصله خواندن ندارم حوصله نوشتن هم ندارم.
این دلتنگی با اینها رفع نمیشود...
خدایا دلم او را میخواهد.. ♡♡

نمیدانم در ڪجاے خاطراتم ایستادہ اے

نمیدانم در ڪجاے خاطراتم ایستادہ اے
ڪـہ از حواس لحظـہ هایم پرت نمے شوے ...