گاهی ..
نمی دانی از دست داده ای...
یا از دست رفته ای !!!
در کوچه ای وارد میشدم
پیری از کوچه درآمد
پیر گفت: نرو، بن بست است ...
گوش نکردم رفتم
بن بست بود، برگشتم
سرکوچه که رسیدم
پیر شده بودم !
◄قدر تجربه های بزرگترهارو بدونید...
مثل نفس های منـــی
دست خودم نیست
هی می کــشم
با خــود " تو " را
در عمــــق سیــنه ...!!!
دارد
همه چیز
آن که تو را داشته باشد
شـــب زِ نـــور ماه
روی خویش را بیند سپید
من شبم تو مـــاه من
بر آسمان بی من مرو
صبحِ جمعه ات بخیر
هر کجا که هستی به یاد من باش
من با تو چای نوشیده امـ
سفرها کرده امـ از جنگل از دریا
از آغوشِ تو شعرها نوشته امـ
رو به آسمانِ آبی پرخاطره
از تو گفته امـ تو را خواسته امـ
آه ای رویای گمشده
هر کجا هستی
#دخترانہ
و تو آن شعر محالی که هنوز
با دو صد دلهره در حسرت آغاز توام
چشم بگشای و مرا باز صدا کن
" ای عشق"
#حمید_مصدق
داشتنت باید...............
مزه ی توت فرنگی بدهد
یا انار گلپر زده
یا آش رشته مادر بزرگ تو غروب های جمعه
داشتنت باید بوی یاس رازقی بدهد
یا بوی خاک باران خورده
نمیدانم.......................
ما که نداشتیم.............!!
اما داشتنت باید چیز «قشنگی» باشد
یادت بماند...
دوست داشتن
به جانِ آدم سنجاق می شود!
آن را برایِ کسی که
تــو را نمیفهمد،
حیف نکن...
آدم یک جان که بیشتر ندارد...!
تو مے تونے بهم بگے بذارش ڪنار
اما نمے تونے بگے دوستش نداشتـہ باش
حتے نمے تونے بپرسے با وجود همـہ بدیایے ڪـہ ڪرد چرا باز دوستش دارم؟
مے دونے این دوتا هیچ ربطے بـہ هم ندارن
شبیـہ دلے ڪـہ شڪستـہ اس اما تنگ،
شبیـہ خاطرہ اے ڪـہ تلخـہ اما عزیز،
شبیـہ رویایے ڪـہ ڪوتاهـہ اما شیرین
دوست داشتن همینـہ
یـہ حس سادہ و بے دلیلـہ
از عشقاے بزرگ حر؋ نمیزنم
از یـہ حس ناخودآگاه، یـہ هیجان شیرین میگم !
شاید بگے یـہ روز تموم میشـہ
آرہ شاید
ولے تا اون روز نمے تونے بگے
دوستش نداشتـہ باش :)
از «شب»
با رمز خیال تو
گذر باید کرد..
من عاشقه توام
روزای سخت من بی تو نمیگذره
با تو اگرچه دور با تو اگرچه دیر
از بی تو بهتره ...
همـہ اولش خوبن
همـہ اولش دوست دارن
همـہ اولش بـہ ؋ـڪرتن
ولے باید ببینے
واسـہ ڪے تا آخرش مثـہ اولے
هر چه میخواهی آرزو کن
هر جا که میخواهی برو
هر آنچه که میخواهی باش
چون فقط یک بار زندگی میکنی
و فقط یک شانس داری
برای آنچه می خواهی ...
چشمی که دائم عیب های دیگران رو ببینه، اون عیب رو به ذهن منتقل می کنه و ذهنی که دائما با عیب های دیگران درگیره، آرامش نداره، درونش متلاطم و آشفته است..
در عوض چشمی که یاد گرفته همیشه زیبایی ها رو ببینه، اول از همه خودش آرامش پیدا می کنه. چون چشم زیبابین عیب های دیگران رو نمی بینه و دنیای درونش دنیای قشنگی هاست..
بـہ چـہ مشغول کنم دیدہ و دل را کـہ مدام
دلـــ❤️ تو را میطلبد
دیدہ تو را میجوید