میخواهی
من را
به بیخبری از خودت
عادت بدهی ؟
من
به بیخبری از تو
عادت نمیکنم به نبودنت عادت نمیکنم به بودنت عادت نمیکنم
من
فقط میتوانم
عاشق بشوم
که شدهام
افشین یداللهی
بـــــــــودن و مـــــانـــــدن
حــوصله می خــواهــد
و مــــــڹ ایـــڹ روزهــا
چقـدر بـی حـوصلـه ام
مدتیست تعطیل است
مثڸ جمعـه
هنوز
زیباترین روزهایمان
به گمانم نیامده است
هنوز
قشنگترین واژه ها را
برایت نگفته ام
هنوز
بکرترین سلیقه ها را
به پایت نریخته ام
تو” یعنی
شادی در هجوم بی امیدی
تو” یعنی
تعادل در بی قراریهای مدام
تو”
تفسیر تمام دوست داشتنهای دنیا هستی
زمان تو را کهنه نمی کند
هنوز تماشایت می کنم
در فکر تو بودم غزلی ناب نوشتم
با جوهر عشق از دل بی تاب نوشتم
من شاعر لبخندِ توام عشق منی تو
ازچشم تودر سایه ی مهتاب نوشتم
در من ریشـہ ڪردہ اے ، اسمت ڪـہ مے آید
گونـہ هایم گل مے اندازند ، خندہ هایم شڪو؋ــہ مے دهند ..!
ڪاش دلتنگے هم
مثل اشڪ بود
مے ریخت و تمام میشد
مے ریخت و سبڪ میشدے
آن وقت مجبور نبودے
هر روز حجم
عظیمے از دلتنگے ها
را با خودت بہ این
طرف و آن طرف ببرے.
روزی به دیدارم خواهی آمد که دیگر نمیشناسمت
شاخه گلی روی زانوانم میگذاری
سری تکان میدهی
و میروی
من
خیره به خالی دنیا
به ناگهان، رفتنت را میشناسم
خوبم…!
خیلی خوب . .
مگر میشود به فکر تو بود و خوب نبود
تو را خیال داشت و بد بود !
من خوبم قشنگِ عزیز . .
راستی تا یادم نرفته بگویم
دوستم ، ای عزیز جان
دوستت دارم
نه مثل دیروز
نه مثل امروز
نه حتی مثلِ اولِ سطر . .
تو را یک جورِ دیگر دوست دارم . .
بیشتر از هر جور ..
وجودت درختی در دلم سبز میکند ❤
کنار آشنایی تو آشیانه میکنم ،
فضای آشیانه را پر از ترانه میکنم ...
کسیسوالمیکند«به خاطرچه زندهای...؟»
و من برای زندگی تو را بهانه میکنم ...
#نیمایوشیج
چه قدر من
دیدنت را دوست دارم
در خواب
در غروب
در همیشهی هر جا
هرجایی که...
بتوان تو را دید
صدا کرد
و از انعکاس نامت کیف کرد!
چه قدر من دیدن تـو را دوست دارم
تمام راه ها را با تو دوست دارم ، کوچه ها و خیابان ها با تو همیشه به سمتی
می روند که در انتهایش یک اتفاق دوست داشتنی انتظارم را می کشد
تو باشی،خـرداد پایان بهار نیست.....
آغاز دوست داشتن است
تو باشی....
کافی ست که تو باشی ....
تا بی خیال هر آرامشی، دل بسپارم و بروم تا هر کجا که نمی دانم
ببین....
تمام خط های موازی سرانجام به هم می رسند.