وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

خدا کند یک اتفاق خوب بیافتد وسط زندگی مان


خدا کند
یک اتفاق خوب بیافتد وسط زندگی مان
آری همین جا
وسط بی حوصلگی های روزانه مان، نگرانی های شبانه
وسط زخم های دلمان
آنجا که زندگی را هیچ وقت زندگی نکردیم
یک اتفاق خوب بیافتد
انقدر خوب که
خاطرات سالهای خواستن و نرسیدن
از یادمان برود
آنگونه که یک اتفاق خوب همین الان، همین ساعت
همین حالا از پشت کوه های صبرمان طلوع کند
طلوعی که غروبش
غروب همه ی غصه هایمان باشد
برای همیشه...

خیلی سخته…

خیلی سخته…
به خاطر کسی که دوسش داری…
همه چیز رو از سر راهت خط بزنی…!!
بعد بفهمی…
خودت تو لیستی بودی که…!
اون به خاطر یکی دیگه…
خطت زده..!

لحظه بزرگی است ،

لحظه بزرگی است ،
آغاز فصل زمستان .

بارش برف و شروع زیستن آدم های دیگری بر روی زمین به نام آدم برفی .
رفتن های خورشید و بیشتر ماندن های ماه و ماه را بگو

که انگار به تلافی همان یک دقیقه بیشتر ماندن خورشید و یلدا ،
سه ماه حکم فرمایی می کند.

آغاز زمستان است .
باید جوجه های آخر پاییز را شمرد و آخر خوش شاهنامه را خواند .

وقت است پای حوصلمان را از گلیم بی حوصلگی درازتر کنیم
و سفید شویم به رسم زمستان ،

که هر سال از جوانی تا پیری ، رنگ و رویش سفید است ، سفید .
لحظه بزرگیست ، آغاز فصل زمستان .

پروردگارا…

پروردگارا…

سپاس از صبح امروز، که باز هم و باز هم ،

سلامت عزیزانم، قشنگترین هدیه ى زندگى به من است ؛

و دل انگیزترین نغمه است، شنیدن صدای نفسهایشان ،

بر حریر زندگى و این همه را سپاس و باقى هیچ ،

و دیگر تلاش من و مصلحت تو ؛

سلااااام،

صبح زیباى زمستونیتون بخیر و شادى

برون نمی رود از خاطرَم،

برون نمی رود از خاطرَم،

خیالِ وصالت

اگر چه نیست وصالی،

ولی خوشم به خیالَت...

#رهی_معیری

محبـت تـو را می پذیــرم

محبـت تـو را می پذیــرم

بی آنکـه "دغدغـه فــردا "داشـته باشـم؛

چـون می دانــم" فـــردا "

بیـش از امـروز دوسـ♡ـتت خواهـم داشــت

اگر مرا دوست نمے دارے


اگر مرا
دوست نمے دارے
دوست نداشتـہ باش !
من هر طور شدہ
خودم را از این
تنگنا نجات مے دهم
اما دوست داشتن
را ؋ـراموش نڪن
عاشق دیگرے باش !
این ترانـہ نباید بـہ پایان برسد
سڪوت آدم ها را مے ڪشد
این چشمـہ نباید بند بیاید
میخڪ هایے ڪـہ
در قلب ها شڪو؋ـا شدہ اند
از تشنگے مے خشڪند
اگر دوست داشتن را ؋ـراموش نڪنے
تمــام زیبایــے ها را بـہ یاد خواهــے آورد !

در آغوشـم کــه می گـیــری


در آغوشـم کــه می گـیــری
آنقدر آرام مـیشــــوم
که فـرامــوش می کــــنـم
بـایـد نفـس بــکـشـــم....

چه دل نشین است امواج صدای

چه دل نشین است امواج صدای

آدم هایی که موسیقی محبتشان را
فریاد میزنند...

آدمهایی که با محبتشان،
زمین را ستاره باران می کنند...

آدمهایی که با موسیقی کلامشان برای
امواج خروشان دنیا لالایی می خوانند...

چه زیبا هستند قلبهای دریایی،
انگار خدا آنها را می آفریند تا با آهنگ
صدایشان غم ها را جادو کنند...

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد

به جویبار که در من جاری بود

به ابرها که فکرهای طویلم بودند

به رشد دردناک سپیدارهای باغ

که با من از فصل های خشک گذر می کردند

به دسته های کلاغان

که عطر مزرعه های شبانه را

برای من به هدیه می آوردند

و به مادرم که در آیینه زندگی می کرد

و شکل پیری من بود

و به زمین که شهوت تکرار من

درون ملتهبش را

ار تخمه های سبز می انباشت

سلامی دوباره خواهم داد

می آیم می آیم می آیم

با گیسویم ادامه بوهای زیر خاک

با چشمهایم تجربه های غلیظ تاریکی

با بوته ها که چیده ام

از بیشه های آن سوی دیوار

می آیم می آیم می آیم

و آستانه پر ازعشق می شود

و من در آستانه

به آنها که دوست می دارند

و دختری که هنوز آنجا

در آستانه پرعشق ایستاده

سلامی دوباره خواهم داد

تمام"دنیــــــــــا" هم ڪہ"بڪَویند"...!!!

تمام"دنیــــــــــا" هم ڪہ"بڪَویند"...!!!
تو ماڸ "مڹ"نیستی "بــــاز" هم ایڹ"دڸ" زباڹ "نفهــــــم" بهانہ ات" را "میڪَیـــرد"...!

بـیـشـتـر فـکـر مـیـکـنـم

بـه تـنـهـایـی
بـیـشـتـر فـکـر مـیـکـنـم
بـه ایـنـکـــه بـروم تـوی خـودم
چـشـم بـگـذارم...
و هـرگـز پـیـدا نـشـوم!

تلخ منم ...

تلخ منم ...
همچون چای سرد
که ساعات طولانی
نگاهش کرده باشی
و ننوشیده باشی ...
تلخ منم، چای یخ
که هیچکس ندارد
هوسش را ...

#سید_علی_صالحی