وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

وبلاگ شاهین

بهترین وبلاگ شاهین

نه کــــم باش نه زیـــاد ...


نه کــــم باش نه زیـــاد ...
خودتـــــ باش ، خســــته ای کتمــــان نکن
ناراحـــــتی حرفــــــ بزن ...
عاشــــقی ابـــــراز کن ...
همــــه ی اندازه ها رو رعــــایتــــ کن ...
خودتــــ باش خـــودش باشه ...
متفــــــاوت دوستــــ نداشــــته باش ،
معــــمولی دوستــــ باش که خـــــفه نشه زیر فــشار احساستــــ ....
که ســـــرد نشـــی از نفهـــمیدن احـــــساستــــ ...!!

ﺑﻌﻀﻰﻫﺎ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ

ﺑﻌﻀﻰﻫﺎ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵﺷﺎﻥ ﻛﺮﺩﻩﺍﻳﻢ ،
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﻰ
ﺣﺮﻓﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﻰﺁﻳﺪ
ﺩﻳﮕﺮ ﻧﻤﻰﺗﻮﺍﻧﻴﻢ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﻴﻢ !

بعضی ها عزیز دلت هستند!

بعضی ها عزیز دلت هستند!
همان ها که همیشه دلت قرص است
همانها که دلگیرتان نمی کنند.
همان ها که دوست داشتنشان بی قید و شرط است.
در زندگیِ هر کسی بعضی ها وجود دارند که اصلاً نمی توان که دوستشان نداشت!
و مـن
چقـدر ایـن بعضـی هـا رو دوسـت دارم♥

شبی آغوش روی ِ سایه ات وا کرده ای هرگز؟

شبی آغوش روی ِ سایه ات وا کرده ای هرگز؟

خودت را اینهمه دلتنگ معنا کرده ای هرگز؟

دلت کرده هوای ِ سالهای ِ دور ِ خوشبختی؟

دوباره کفشهای ِ کودکی پا کرده ای هرگز؟

پس از عمری سراغ از خود گرفتن ها از این و آن

خودت را از سفر برگشته پیدا کرده ای هرگز؟

شبیه ِ خود کسی را دیده ای در چارچوب ِ در؟

خودت را تنگ در آغوش ِ خود جا کرده ای هرگز؟

خوشآمد گفته ای با ذوق و لرزیده دلت از شوق؟

بفرمـــا تو و هی این پا و آن پا کرده ای هرگز؟

اتاقی دنج ِ تنهایی، چه خوشحالم که اینجایی

میان ِ گریه هایت جشن برپا کرده ای هرگز؟

تو هم مثل ِ منی انگار، تنها همدمت دیوار

گله از بی وفایی های ِ دنیا کرده ای هرگز؟

شماره داده ای وقت ِ خداحافظ ؟ به زیر لب    :

" بیا از این طرفها باز " نجوا کرده ای هرگز؟

به رسم ِ یادگاری، عاشقانه زیر ِ شعرت را

تو هم مانند ِ من با بغض امضا کرده ای هرگز؟

کنار ِ صندلی ِ خالی و یک زیر سیگاری

دو فنجان چای ِ یخ کرده تماشا کرده ای هرگز؟

شب است و باز باران پشت ِ شیشه ساز رفتن زد

خودت را بدرقه تا صبح ِ فردا کرده ای هرگز؟

 

 

شهراد میدرى

همه جا هستم و در حال تماشای توام

همه جا هستم و در حال تماشای توام

من تماشاگر نامریی دنیای توام

 

نگرانم که شبی در پی من گم بشوی

چون مه آلودترین قسمت رویای توام

 

تو نوازنده ی یک قطعه ی غمگینی و من

مثل یک نت نگران شب اجرای توام

 

روی سن رفتی و کم کم نفست بند آمد

مثل اکسیژنم اطراف نفس های توام

 

بین جمعیت کنسرت مرا پیدا کن

همه جا هستم و در حال تماشای توام

 

 

بابک سلیم ساسانی

پیراهن تو بر تنِ این شعر گشاد است

پیراهن تو بر تنِ این شعر گشاد است

در وصف تن ات شاعر ناکام زیاد است


در حسرت فتح ات، قلمِ شاعر و نقاش

زیباییِ تو، کار به دست همه داده ست!

 

شاید قلم فرشچیان معجزه ای کرد

«بازار هنر» چند صباحی ست کساد است!

 

جز خنده، سزاوار برای دهنت نیست

نقاشیِ رنگِ لبت این قدر که شاد است

 

یک کار فقط روسری ات دارد و آن هم

بر هم زدن دائم آرامش باد است!

 

من شاعرم و در پی مضمون جدیدم

هر کار کنی پشت سرت حرف زیاد است!

 

 

 

"محمد حسین ملکیان"

من از چه چیز تو ای زندگی کنم پرهیز


من از چه چیز تو ای زندگی کنم پرهیز

که انعطاف تو، یکسان نشسته در هر چیز

 

تفاهمی است میان من و تو و گل سرخ

رفاقتی است میان من و تو و پاییز

 

به فصل فصل تو معتادم ای مخدر من

به جوی تشنه ی رگ های من بریز بریز

 

نه آب و خاک، که آتش، که باد می داند

چه صادقانه تو با من نشسته ای-من نیز

 

اسیر سحر کلام توام، بگو بنشین

مطیع برق پیام توام، بگو برخیز

 

مرا به وسعت پروازت ای پرنده مخوان

که وا نمی شود این قفل با کلید گریز

 

محمدعلی بهمنی