وبلاگ شاهین
بهترین وبلاگ شاهینوبلاگ شاهین
بهترین وبلاگ شاهینهمواره فرق میان در خلوت بودن
همواره فرق میان در خلوت بودن و تنها بودن را به خاطر بسپار...
خلوت،قله ی تجربه است و تنهایی،دره...
خلوت،نور در خود دارد؛یک شعله و تنهایی تاریک است و و سرد.
تنهایی وقتی است که دیگران را آرزومندی و خلوت وقتی که از خود لذت می بری...
آدم وقتی دستش به جایی
آدم وقتی دستش به جایی
بند نیست سراغ آرزوها میرود !
آرزوهایش که محال شد ،
غرق میشود در خاطراتش ...
روزها ، همـہ آرام ترند انگار!
روزها ، همـہ آرام ترند انگار!
شبها همیشـہ آدم ها،دلتنگ ڪسے میشوند،ڪـہ نباید ...
رسیدن بـہ تو ، رسیدن بـہ بهترین قسمت
رسیدن بـہ تو ، رسیدن بـہ بهترین قسمت رویاهاست
لبخندے ڪـہ از دیدنت بر چهرہ ها مے نشیند ، شعر است ...
هر یک از لحظات
هر یک از لحظات
زندگی ما همچون
گوهری
بی نهایت ارزشمند است
که به هیچ وجه
نمی شودروی آن قیمت
گذاشت !
امیدوارم هر جا که میروی
" امیدوارم هر جا که میروی ؛ یک نفر مثل خودت سر راهت باشد "
بنگر که برای تو دعاست یا نفرین!!
هر چقدر خشم بیشتری از
هر چقدر خشم بیشتری از
گذشته همراه خود داشته باشید،
جای کمتری برای عشق در
قلبتان برای اکنون دارید.
با چشم تو
با چشم تو
از هر دو جهان
گوشه گرفتیم
مائیم و تو اِی جان
که جگر گوشه مایی
#شهریار
دوست داشتن که فقط به گفتن نیست
دوست داشتن که فقط به گفتن نیست
هنر مى خواهد
ماندن مى خواهد
هر کسى هنر ماندن ندارد
ای کـــه میــپرســـی نشـان عــشق
ای کـــه میــپرســـی نشـان عــشق
چـــیـــست؟؟؟
عــشق چـــیــزی
جـــزظــهورمــهر نیــــست...
هـــرکـــجاعشــــق آیـــد
وســـاکــن شـــــود،
هـــرچـــه نــاممــکن بــــود..
ممـــکن شــــود.........
وقتی صادقانه از خود می پرسیم
وقتی صادقانه از خود می پرسیم
چه کسانی در زندگی ما بیشترین نقش را داشته اند،
غالباً درمی یابیم که این افراد کسانی هستند که
به‌جای نصیحت کردن، راه‌حل دادن...
با ما همدردی کرده
و با دستان گرم و مهربان خود زخم های‌مان را لمس کرده اند...
آن کسی که بیشتر عمرکرده است
آن کسی که بیشتر عمرکرده است
آن نیست که سال زیادتری داشته باشد...
بلکه کسی است که
طعم زندگی را بیشترچشیده باشد...
مهم نیست که زندگی ،
مهم نیست که زندگی ،
تا چه حد از شما
جدی بودن را انتظار دارد !
همه ما احتیاج به دوستی داریم
که لحظه ای با او
به دور از جدی بودن باشیم ...
قبیله ی عشق
قبیله ی عشق
وقتی می خواهم شروع کنم تا از تو بگویم
طلوع نمی کند خورشید قلبم
در سیاهی چشمانت گم می شود
تو از کدامین قبیله ای که قبله ی عشق من شده ای
محبوب من از من مگیر نگاهت را
که می خواهم در آرامش سیاهش گم شوم